خدایا مواظب فرشته کوچولوی توی شکمم باش

بدون عنوان

از دست بابایی ت ناراحتم خیلی گیج میزنه این روزا. با وجود خوب بودنش اما این گیج زدنش خیلی  عذابم میده  نمیدونم چیکارش کنم مامانی میترسم روز به روز بدتر بشه. الان تو این سن با مسئولیت های معمولی اینه پس فردا چی میخواد بشه. هر روز خدا باید دنبال یه چیز بگرده. دیروز تا حالا هم شارژر قوی گوشی هامونو برده گم کرده.... یه حرفو سه بار باید.تکرار کنی اخرشم معلوم نیس فایده داشته باشه یا نه.  آدم خسته میشه خب. تموم خوبی هاشم یه طرف  بذاری نمیشه تحمل کرد همچین وضعیتی رو. امشب ناشکری کردم خدا منو ببخشه از ناراحتی زیاد گفتم خوشحالم که منو تو بچه مون نشد. چون خیلی خیلی باهات مشکل دارم و خواست خدا بود که باردار نشم. با اینکه نمیدو...
30 دی 1393

دلم میخواد که اگه اون میخواد... باشی

lمیدونی دلم چی میخواد مامانی . اینکه چشمامو ببندم یهویی باز کنم آخر هفته باشه . نه نه اصلا این هفته تموم شده باشه هفته ی بعدی اومده باشه . اصلا هفته ی بعدی هم از 4 بهمن رد شده باشه هشتم 8 بهمن باشه تا زودتر تکلیفم معلوم شه. نه نه میدونی چیه ؟ دلم میخواد 8 بهمن باشه من هنوز پری نشده باشم نشونه های حاملگی رو داشته باشم صبح پا شم دلم یه خرده هم بزنه اما بعدش خوب شه . به خدا گفتم راضی ام به رضات و هر چی صلاح میدونی اما ته دلم دوست دارم دلیل زندگیم بودنت بشه تا حال خوب منو بابایی باز برگرده. بماند که کللللی هم نقشه کشیدم که اگه نیومدی چیکارا کنم که سرگرم بشم اما خب ته دلم میخوام که باشی . البته البته حس میکنم هیچ خبری نیست . خودم حس میکنم بارد...
28 دی 1393

اقدام جدی

یه جورایی اقدام جدی رو این بار انجام دادیم. این سری این پری. سه شب در حوالی تخمک گذاری.  اولیش شب جمعه بود که هنوز کیت تخمک گذاری م مثبت رو نشون نداده بود اما چون شب تولد پیغمبر بود نیت کردم اقدام کنیم.  فرداش یعنی صبح جمعه کیت مثبت شد و اقدام بعدی رو همون شب انجام دادیم یعنی شب شنبه. صبح شنبه باز کیت مثبت بود اما چون شبش میشد شب یک شنبه اقدام نداشتیم. و صبح یک شنبه که دیگه کیت هم منفی شده بود اقدام سوم رو شبش یعنی شب دو شنبه انجام دادیم. دیگه توکل به خدا هر چی خودش صلاح بدونه راضی ام. اما بابایی خیلی دلش میخواد این بار بشه چون سری قبل با یکبار و یک شب اقدام بدونه اینکه بدونیم حوالی تخمک گذاری هست یا نه من این قدر عقب انداختم، ...
22 دی 1393

حس بد

یه حس چندش خیلی بدیه.  شما نیومدید مامانی ها. با اینکه پری انقدددد بی سابقه عقب.افتاد و بیبی چک هم مثبت شد اما آخرش پری اومد و یه دردی داشتم که داشت منو میکشت.  تو این 28 سال اینطوری درد پری نکشیده بودم.  الان پری خوب شده و من بخاطر زخم رحمم دارم شبها عسل درمانی واژینال میکنم. هر شب یه جور دارم اذیت میشم یه لباس زیر و یه شلوار اختصاصی واسه شبها در نظر گرفتم چون عسل برمیگرده به سمت لباسم. امشب که دیگه داغون شدم.ساعت چهار صبحه خوابم نمیبره عوقم میگیره از این حالت هی عسلها برمیگردن بیرون خیلی دارم اذیت میشم.اما تازه اول این تحمل کردن هاست. به خاطر شما حاضرم هر کاری بکنم هر چیزی رو تحمل کنم فقط بیاید از پیش خدا تو بغلمون. ...
16 دی 1393
1